به گزارش قدس آنلاین به نقل از خبرگزاری شبستان: تربیت کودکان و نوجوانان از مهمترین و البته اصلی ترین مسایلی است که همواره والدین دغدغه مند اجرای آن به بهترین شکل بوده اند. شاید بسیار مواجه شده باشیم با پدران و مادرانی که برای تربیت بهتر فرزندان خود از روش های مختلفی بهره جستند و البته نتیجه دلخواه را نگرفته اند. حقیقتا علت چیست؟
تاکنون تحلیل های مختلفی ارایه شده است ولی شاید در یک نگاه بتوانیم بگوییم والدین کمتر به اصول تربیتی توجه داشته اند. مدرنیته اگرچه بسیاری از امکانات و روش های آموزش را برای جامعه و خانواده ها به ارمغان آورد اما هرگز نتوانست اصالت تربیتی و فرهنگی را به همراه داشته باشد و این ناکامی ها علتی است برای بازگشت به اصالت دین مبین اسلام در حوزه مباحث تربیتی و آنچه که دین ما در مورد تربیت ارایه کرده است.
از این رو، بر آن شدیم برای بررسی این مباحث را حجت الاسلام غلامرضا حیدری ابهری، نویسنده و پژوهشگر حوزه کودک به گفت وگو بنشینیم. وی پژوهشگر و نویسنده ای است که تاکنون تالیفات متعددی را در مورد موضوعات دینی و کودکان به رشته تحریر در آورده است. در ادامه حاصل این گفت وگو را می خوانید:
از دیدگاه دین، کودک تا هفت سال اول زندگی سید و سرور است و به تعبیر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هم این مرحله تربیتی «سیادت کودک» است. هفت سال دوم، سن تعلیم پذیری، اطاعت و فرمان برداری است و هفت سال سوم، سن نظرخواهی و مشورت. با توجه به آنچه که ذکر شد آیا این تقسیم بندی سه گانه در جامعه مدرن امروز نیز کاربرد دارد؟ آیا این تقسیم بندی برای همان زمان بود یا اتفاقا در این روزگار هم حرفی برای گفتن دارد؟
این تقسیم بندی که حضرت رسول(ص) فرموده اند کامل و صحیح است اما باید به درستی فهم شود. ما به درستی به آن توجه نکرده ایم. منظور حضرت(ص) این بوده است که هر سنی اقتضائات خود را دارد.
کودک در هفت سال اول به دنبال تجربه اندوزی است. باید کنجکاوی اش ارضاء و به او آزادی داده شود. او شرایطی را تجربه می کند که طبق آن مدام نیاز به دانستن و شناخت محیط پیرامونی خود دارد. این حس شناخت اطراف، حرف زدن و پرسیدن نیازی است که در صورت تامیین آن از سوی والدین به او این توانایی داده می شود که علاوه بر جامعه پذیری، بر قوای بدنی خود نیز مسلط شود. کودک وقتی با همبازی هایش بازی می کند بر بدن خود مسلط می شود. وقتی که می گوییم هف سال اول بچه امیر است در واقع به اقتضای نیازهایش با او برخورد می کنیم.
اما بعد از آن و طی هفت سال دوم، او می خواهد از بزرگسالان یاد بگیرد. میل به یادگیری و شاگردی در او زیاد می شود و می خواهد بداند که گروه سنی بزرگسال به دنبال ارایه چه آموزشی به اوست و آماده یادگیری است.
در سومین مرحله تربیتی والدین باید به فرزند خود شخصیت بدهند تا هرچه که یاد گرفته است در وجودش تثبیت شود. در این جایگاه فرزندان را به استقلال نزدیک می کنیم. بنابراین پیامبر(ص) با بیان این ویژگی ها می فرمایند باید متناسب با تغییرات روحی و روانی کودک با او برخورد کنیم.
با این وجود اما حدیث بدفهم شده است. وقتی می گویم فرزندمان باید امیر باشد به این مفهوم نیست که هر چه او گفت باید اجابت شود.
اتفاقا بسیاری از والدین هستند که این را رویکرد دارند و انتظار دارند در برابر تامین امکانات کامل برای کودک، نوجوان و جوان از او رفتار محترمانه ای را دریافت کنند. بسیار پیش آمده است که با مواردی مواجه شدیم که مادر به فرزندش گفته است: من که هرچه دوست داشتی برایت خریدم اما ذره ای برایم احترام قایل نیستی. پاسخ چنین رویکردهایی از سوی والدین چیست؟
این حدیث به درستی فهم نشده است، وقتی می گوییم بچه باید امیر باشد به هیچ وجه به این معنا نیست که هرچه او گفت باید اجابت شود و اساسا امکان هم ندارد چراکه شاید خانواده ای محدودیت مالی داشته باشد. امیر بودن فرزند به آن معناست که روحیات او را بشناسیم.
برخی مادران گاهی شکل و شمایلی به منزل می دهند که به قول معروف کسی نمی تواند از جایش تکان بخورد. بچه می خواهد یک قاشق به قابلمه بزند و ببیند چه صدایی می دهد حتی این حق از او گرفته می شود. گاهی برخی والدین به گونه ای خانه را چیدمان می کنند که هر حرکتی از سوی فرزند به منزله ضربه به پرستیژ خانه است. در حالی که مادر هوشمند امکان تجربه را به فرزندش می دهد.
بنابراین، اصل اول این است که به درخواست و نیازهای فرزندمان پاسخ مثبت بدهیم و بازیگوشی او را به رسمیت بشناسیم. امکانات هرگز ادب و احترام نمی آورد. باید هفت سال اول زندگی کودک درک شود نه اینکه والدین خود را به آب و آتش بزنند و هر چه که فرزند خواست در اختیارش بگذارند و نهایتا تصور کنند این رویکرد باعث می شود بچه به آنها احترام بگذارد یا روی حرف شان حرفی نیاورد. تا فرزند در منزل به ابزار خود مسلط نشود یعنی خود را نشناسد و از توانایی هایش استفاده نکرده و تجربه اندوزی نکند نمی تواند در جامعه موفق باشد. مقصود ما فرزندسالاری نیست بلکه توجه صحیح به نیازها و اقتضائات سنی اوست.
در کشورهای غربی سال هاست که طرح آموزشی فلسفه برای کودکان ناظر بر تقویت روحیه پرسش گری و تفکر محور در کودکان فعالیت دارد. رویکردی که در کشور ما نیز حدود چند سال می شود که آغاز و از آن استقبال شده است. از دیدگاه شما این سبک آموزش پرسش محور چه قدر می تواند کودکان را استدلال محور تربیت کند؟
قطعا تاثیر بسزایی دارد، باید به سوالات بیشمار کودکان پاسخ گفت نه اینکه با سرکوفت با آنها برخورد شود که در این صورت دیگر آن حس پرسش گری از میان خواهد رفت. من نزدیک به ۱۰ می شود که کار پرسش و پاسخ ویژه کودکان را در روال کاری خود قرار داده ام تا شاید با این روش در حوزه دین والدین بتوانند به پرسش های فرزندان خود پاسخگو باشند. برای تقویت استدلال در کودکان باید به آنها اجازه پرسش دهیم. ضمن اینکه انسان فطرتا کنجکاو است و مهم است که انرژی فکری کودک سرکوب نشود.
با توجه به اینکه در حوزه مباحث دینی فعالیت داشته و در عین حال ارتباط و تعامل دوسویه ای با والدین و کودکان دارید، به نظرتان برای آموزش های دینی به فرزندان خانواده هایی که در محیط های نه چندان مذهبی تربیت شده اند باید چه کرد و مربی باید چه رویکردی داشته باشد تا کودک در تقابل دو محیط مذهبی در مدرسه و یا سایر اماکن با محیط نه چندان مذهبی منزل کنار بیاید یا بتواند به درستی ارتباط برقرار کند؟
اساسا بهترین آموزش به بچه ها در حوزه دین آن است که فضای دینی را تجربه کنند. اصل در خانواده است که باید این فضا را ایجاد کند ولی وقتی که برخی بچه ها در منزل چنین امکانی را ندارند چاره ای نیست جز اینکه در مدرسه و سایر محیط ها آموزش را دریافت کنند و این آموزش خالی از تاثیر نیست، حتی برای کودکی که در خانواده ای نه چندان مذهبی بزرگ شده است. از سوی دیگر آموزش دین را نباید به رفتار خلاصه کرد. مهم تر از رفتار «تولید جهان» برای کودک است. یعنی باید جهان بینی دینی برای افراد ایجاد کرد چراکه رفتار دینی زاییده جهان بینی دینی است.
چه بسا افرادی که جهان بینی دینی دارند ولی علل و موانع بیرونی امکان بروز ندارند. گاهی اما فرد جهان بینی دینی ندارد ولی رفتار دین مدارانه دارد. ولو حتی رفتارش دین مدارانه باشد یک زمان بالاخره سست می شود چراکه جهان بینی دینی و مذهبی در او شکل نگرفته است.
حال در مورد کودکان و نوجوانان، آنها با جهان بینی دینی مشکلی ندارند. مثلا قصه نوح(ع) یک نوع جهان را برای فرزندان ایجاد می کنند.
می خواهم بگویم آموزش دین را نباید منحصرا محدود به برای مثال حجاب کرد که در مدرسه فرزند حجاب داشته باشد و در منزل به علت عقاید خانواده این رویکرد را نداشته باشد. اگر بتوانیم علت و دلیل حجاب و جهان بینی را برای او ایجاد کنیم این رویکرد در او ماندگار می شود و در فرصت مناسب بروز می کند.
کمی فضای بحث را تغییر دهیم، از نظر شما چه قدر فضای مجازی و بازی های رایانه ای می تواند در تربیت فرزندان در روزگار کنونی موثر باشد؟
ببینید هر وسیله ای تاثیر خاص خود را دارد ولی در حوزه تربیت باید اولویت بندی صورت پذیرد. برخی والدین برای مثال تعداد زیادی لوح فشرده قرآنی و دینی برای فرزند خود خریداری می کنند و تصورشان این است که تربیت مذهبی یعنی چنین رویکردی در حالی که تربیت آن چیزی است که والدین از خودشان خرج می کنند نه پول خرج کردن صرف. تربیت خرید لوازم دینی و فرهنگی برای منزل نیست بلکه به معنای سرمایه گذاری والدین برای فرزندان است. لحظه ای که والدین نماز می خوانند، یا برای فرزندان شان کتاب می خرند تربیت اتفاق افتاده است.
برخی می خواهند با امکانات تربیت بخرند. گویی برخی نمی خواهند خودشان را خرج تربیت فرزندشان کنند. مادران در زمان های قدیم برای فرزندان قصه می گفتند. اکنون به جای حضور والدین یک سری امکانات به فرزندان داده ایم، برای آنها ابزار استفاده از شبکه مجازی را گذاشته ایم به این امید که علم اندوزی کنند.
بنابراین، امکاناتی نظیر شبکه های مجازی اثر دارد ولی هرگز نمی تواند جای تربیت والدین را بگیرد.
اخیرا کتابی نوشتید با عنوان «من اعتراض دارم»، کمی در مورد این اثر برای مخاطبان ما بگویید.
ما کمتر کتابی داریم که در پی آن باشد تا یک پرسش را پاسخ دهد، به بیان دیگر یک کتاب، یک پرسش کمتر بوده است. سعی کردم در این کتابی سوال مهمی را مطرح کنم در مورد انطباق دین اسلام که هزار و چهار صد سال قبل ظهور کرد و اینکه آیا امروز هم مورد استفاده است؟
توجه داشته باشیم که سوالات نوجوانان همواره مثل هم نیستند. من سعی کردم این کتاب را در فضای گفت وگو ارایه کنم و می خواستم مدلی از گفت وگوی دینی موفق را به مربیان ارایه دهم. این کتاب در واقع حاصل تجربیات ام بود که به تازگی در قالب ۴۸ صفحه در قطع جیبی از سوی نشر جمال منتشر شده است.
نظر شما